ستون آخر
نقش هتک حرمت و تخریب شخصیت در سیاست
على جوادى

این روزها خواه ناخواه اگر تلویزیون را باز کنی بناچار ساعات زیادی را صرف شنیدن تحلیل ها و اظهار نظرات متخصصین و ایدئولوگهای دو جناح بورژوایی رقیب در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خواهی کرد. به سادگی اسیرت میکنند. گویی اجتناب ناپذیر است. خیره کننده و دیدنی است. مانند قدرت جاذبه "حفره سیاه" همه چیز را در خود فرو میبرند. هر گوشه و زاویه کار و رفتار و گفتارها را تجزیه و تحلیل میکنند. هنر و خلاقیت بسیاری صرف جذاب نگهداشتن و حقنه کردن هر روزه سیاست و فرهنگ و ایدئولوژی طبقه حاکمه به مردم میشود. کل انقلاب تکنولوژیک و فنی و صنعتی را در این عرصه در خدمت اسارت مردم به خدمت گرفته اند. توجیه وضعیت حاکم، تداوم آن در بحرانی ترین شرایط٬ بدون موجه جلوه دادن این وضعیت در اذهان توده های مردم به سادگی ممکن نیست. بورژوازی آمریکا این هنر را به عرش اعلی رسانده است. انتخابات یک چنین عرصه ای است. هر لحظه که دکمه کنترل از راه دور را فشار دهی، میتوانی شاهد یک مجموعه از بحث و جدل و کشمکش باشی. هر زمان چند تن از متخصصین در باره کمپین انتخاباتی به جدال مشغولند.
انتخابات در آمریکا فازهای متفاوتی را از سر میگذراند. در ابتدا کاندیداهای هر حزبی به جدالی علنی می پردازند. در این فاز باید بتوانند، حمایت محافل حزبی و طبقه حاکمه را برای خود جلب کنند. باید بتوانند قابلیت خود در دفاع از منافع گرایش و جناحی از طبقه حاکمه را ثبیت کنند. اما این تمام مساله نیست. پول مانند هر انتخاب دیگری تعیین کننده است. پول در این سیستم خدایی میکند. ورود به این عرصه از رقابت با یک بلیط چند ده میلیون دلاری همراه است. تصور اینکه کاندیدایی بدون این که بتواند مجموعه ای از قابلیتها و بودجه تبلیغاتی را در خود جمع کرده باشد، غیر ممکن است. در پایان این فاز هر حزب معمولا نه تنها توانسته است کاندیدای خود را تعیین کند، بلکه توانسته است که حمایت بخشهایی از "رای دهندگان" را نیز به گرد کاندیدای خود جلب کند. پس از یک دوره رقابت و کشمکش اولیه، به یکباره در یک نمایش خیره کننده که کنگره حزبی نامیده میشود، زمانیکه برنده این مسابقه روشن شد، متحد میشوند. رقابتهای اولیه به کناری میرود. رقبای دیروز متحد امروزی هم میشوند. خصومتها به پشت پرده میرود. بورژوازی بلوغ سیاسی خود را به نمایش میگذارد. منافع فردی حاشیه ای میشود. منافع طبقاتی و جناحهای حاکم برجسته میشود. گویی فردیت به کناری میرود! به یکباره اتحاد و یکپارچگی حزبی بورژوازی در صف اول قرار میگیرد. همه در پشت نفر اول جناحی از طبقه حاکمه در حزب خود به خط میشوند. 
این نمایش قبل از آنکه به پایان خود برسد، یک فاز آخری را باید پشت سر بگذارد. فاز نهایی. در فاز بعدی دو حزب در مقابل هم صف آرایی میکنند. صدها میلیونها دلار خرج میشود. یک ماشین عظیم تبلیغاتی به جریان می افتد با پوسترها و شعارهای تبلیغاتی کر کننده و فریبنده. همواره در ابتدا وعده یک انتخابات "با نزاکت سیاسی" را میدهند. هر دو جناح وعده میدهند که بر مبنای پلاتفرم انتخاباتی شان کمپین خود را به پیش خواهند برد. پاک و منزه. لجن پراکنی نخواهند کرد. شیطان سازی نخواهند کرد. متوسل به تبلیغات منفی و شخصی نخواهند شد. وعده ها در این فاز گویی پایانی ندارد. اما این فاز هم، همانطور که آغازی دارد، بالاخره پایانی دارد. با نزدیک شدن ۴ نوامبر روز انتخابات ریاست جمهوری، لحن و شیوه های تبلیغاتی به سرعت تغییر میکند. انتخابات وارد دوره نهایی خود میشود. فاز لجن پراکنی، تخریب شخصیت، فاز خرد کردن. به عنوان آخرین حربه های جنگی و تبلیغاتی.
انتخابات آمریکا اکنون وارد دوره "لجن پراکنی" خود شده است. این فاز پایانی انتخابات ریاست جمهوری به شیوه دمکراسی آمریکا است. در این مراحل پایانی کاندیداها به هر خس و خاشاکی متوسل میشوند. دیدنی است. اتهامات فضای تبلیغاتی را پر میکند. مک کین متهم میکند. اوباما متهم میکند.  رقابت برای نمایندگی سرمایه در دوره آتی به اوج میرسد. پاپیون ها به کناری میرود. و البته هیچکدام فراموش نمیکنند که تنها نماینده مردم زحمتکش اند. هر کدام در این فاز به یکباره حامی مردم زحمتکش و طبقات میانی میشوند. دیدنی است، بورژوازی پرچمدار و حامی کارگر و مردم زحمتکش میشود. این قدرت عوامفریبی و تحمیق باور نکردنی و خیره کننده است. اما این فاز لجن پراکنی هم به پایان میرسد. بار دیگر تبلیغات شکل و روال دیگری به خود میگیرد. رئیس جمهور منتخب، نماینده همه جامعه میشود. جدالهای طبقه حاکمه فروکش میکند. مردم به هیجان آورده شده به خانه هایشان رانده میشوند. "نمایندگان" منتخب به پیشبرد امور طبقه حاکمه مشغول میشوند. 
حقایقی علیرغم قدرت تبلیغاتی و عوامفریبی رسانه های راست بورژوازی غیر قابل انکارند. پروسه انتخابات در این جوامع، پروسه دخالت و تعیین سرنوشت سیاسی توسط مردم نیست. در بهترین حالت این یک مکانیسم دخالت غیر مستقیم و محدود در تعیین بالاترین مرجع اجرایی در این سیستم است. هیچ نماینده ای، هیچ رئیس جمهوری، در این سیستم مقید به رای مردم نیست. بر عکس مقید به منافع و سیاستهای استراتژیک طبقه حاکمه است. حزب حاکم در این سیستم حزبی از طبقه حاکمه است که بیشترین حمایت را برای جناحی از طبقه حاکمه گرد آورده است. انتخابات در این سیستم فرمال است. پروسه مشروعیت گرفتن برای هیات حاکمه از مردم است. همه چیز صوری است. هر چهار سال یکبار مردم را به پای صندوقهای رای میبرند تا اسمشان را پای عکس یکی از دو کاندید طبقه حاکم قرار دهند. سرنوشت طبقاتی انتخابات همواره از پیش روشن است. سپس پوسترها جمع میشود. همه پی کار خودشان میروند. تا چهار سال دیگر. در این فاصله نه کسی حرف و نظر این مردم را میپرسد و نه کسی سراغشان میرود. رای ناقابلشان را از قرار به صندوقها انداخته اند و "وظیفه دمکراتیکشان" را انجام داده اند. این دمکراسی است. نمایش دمکراسی برای دوره ای به پایان میرسد.
فاز لجن پراکنی در دمکراسی در عین حال یاد آور خاطراتی تلخ در صفوف جنبش ماست. تاریخ معاصر جدالهای درونی حزب کمونیست کارگری بسرعت در ذهنم پس و پیش میشوند. شباهتهایی برجسته میشوند. شیوه هایی گویا یکسانند. گرایشات راست و "چپ سنتی" و تبلیغات و هتک حرمت. رابطه ای مستیقم قابل مشاهده است. این روشها بازتاب و نفوذ این گرایشات در صفوف جنبش ما هستند. تخریب شخصیت، اتهام، هتک حرمت، شیطان سازی، فردگرایی، موقعیت طلبی و ... همه و همه را برای دوره هایی شاهد بودیم. لجن را آنلاین کردند. تخریب شخصیت را آنلاین کردند. هتک حرمت را آنلاین کردند. و همه این را گرایشاتی متاثر از راست در قامت رهبری و به اسم یک جریان کمونیستی و کارگری انجام دادند. تاسف آور است، به نام کمونیسم کارگری و در هیبت رهبری یک حزب کمونیستی کارگری، بهترین کمونیستها را "همکار" جنایتکارترین رژیمهای تاریخ نامیدند. گویی هر آنچه زهر و چرک در توبره تبلیغاتی بورژوازی بود، هر آنچه بورژوازی در تخریب و هتک حرمت به عرش اعلی برده بود، از جانب این گرایشات بکار گرفته شد و به طرف کمونیستهای پیگیر کارگری پرتاب کردند.
برای بسیاری از ما تعجب آور بود. فلج کننده بود. سنت ما نبود. تاریخ ما نبود. کمونیسم کارگری مظهر تمدن سیاسی و انسانیت است. یک دنیای بهتر، کمونیسم کارگری منصور حکمت، پرچمدار عمیقترین و انسانی ترین مناسبات سیاسی و انسانی است. به این رویدادها در جنبش کمونیسم کارگری چگونه باید نگریست؟ این اقدامات گوشه ای از نتایج سیاست عبور از کمونیسم منصور حکمت است. بازتاب نفوذ و رشد تاثیر گذاری گرایش راست و چپ سنتی در حزب کمونیست کارگری است. اکس مسلم شدن یک شبه صورت نگرفت. یک شبه نمیشد هویت یک جریان کمونیستی را به حراج گذاشت. پرچم کمونیستی منصور حکمت را به کناری بگذارند و پرچم افتخار اکس مسلم بودن را بالا برند. اکس مسلم ماحصل چرخش جریانی است که کمونیسم اش را حاشیه ای کرده است. در واقع رشد اکس مسلم مترادف با رشد اکس کمونیسم شدن است. برای رسیدن به این نقطه حضیض راهی طولانی طی شد. باید بسیاری از سنگهای آنچه که کمونیسم کارگری منصور حکمت برپا داشته بود، تخریب میشد. رهبری دو گرایشی که امروز در احزاب منتسب به حکمتیست و کمونیست کارگری قرار دارند، مسبب رشد چنین گرایشی در کمونیسم کارگری هستند.
کل این مجموعه بیانگر واقعیتی است. دیوار چینی حزب کمونیست کارگری را از گرایشات موجود در جامعه جدا نکرده بود. برای پیشروی کمونیسم باید هر روزه جنگید. باید هر روزه گرایشات راست و "چپ" را کنار زد. پیروزی در تمام این جدالها از پیش تعیین نشده و رقم نخورده است. باید جنگید. باید بسیج کرد. باید قانع کرد. باید سازمان داد. واقعیت این است که خط کمونیستی منصور حکمت در جدالهایی نمایندگی نشد. در جدالهایی شکست خورد. مرگ نابهنگام منصورحکمت یک ضایعه جبران ناپذیر بود.
سئوالی در رسانه های آمریکا مطرح شده  است: آیا تبلیغات منفی و لجن موثر است؟ آیا هتک حرمت در سیاست موثر است؟ آیا تخریب چهره و تلاش انسانها موثر است؟ سئوال توجه ام را بخود جلب کرد. افکارم به تاثیر تبلیغات منفی و زهرآگین در دوران جدایی ها از حزب کمونیست کارگری مشغول شد. از خود میپرسیدم آیا زمانیکه لجن آنلاین میشود، موثر است؟ آیا اذهان را مشوب میکند؟ آیا حقیقت را مخدوش میکند؟ آیا در حزبی که همه ما در کنار منصور حکمت برای پیروزی و آینده اش تلاش کردیم، نیز این شیوه ها موثر واقع شدند؟ پاسخ برای خودم تلخ بود. یک مرور ساده کافی است. نیاز به کنکاش عمیقی نبود. به تبلیغاتی که میگویند که "خورشید در پشت ابرها باقی نمی ماند" باور چندانی ندارم. آیا به قدرت تشخیص کادرها کم باور شده ام؟ تصور نمیکنم. کادرها و رهبری دو پیکره جدا از هم نیستند. بخشهای یک حرکت واحدند. سیر خودبخودی حوادث، سیر حفظ وضع موجود است. تثبیت حقیقت مستلزم تلاش و کوشش کمونیسم پیگیر کارگری است. پیروزی حقیقت مستلزم تلاش صف حقیقت جو است.
میگویند زندگی مجموعه ای از تجربیات است. تجربیاتی گاه جدید، گاه تکراری. حقیقتی را بیان میکنند. تاریخ آموزگار مجربی است. هیچ سنگری را نمیشود، برای همیشه فتح شده فرض کرد. فراموش نکنیم، بزرگترین جریان کمونیسم بورژوایی در قرن بیستم با تغییر مسیر و شکست انقلاب کارگری در روسیه شکل گرفت. حتی زمانیکه بلشویکها توانستند قدرت سیاسی را در دست بگیرند، حکومت کارگری خود را برپا کنند، و یا حتی تلاشهای نظامی مسقتیم ارتجاع شکست خورده را پس بزنند، اما علیرغم این پیروزیها، در دوره بعدی در تقابل با مصاف دیگری شکست خوردند. تلاش برای کنار زدن گرایشات راست و چپ سنتی در صفوف جنبش کمونیسم کارگری یک وظیفه حیاتی حزب اتحاد کمونیسم کارگری و تمامی کمونیستهای کارگری مدافع خط کمونیستی منصور حکمت است. برای حاشیه ای شدن سیاست تخریب شخصیت و هتک حرمت در سیاست باید به سراغ بستر اصلی این گرایشات بورژوایی رفت. *